بی هوشی بی هوش بودن، بی فراستی، بی ادراکی داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند ادامه... بی هوش بودن، بی فراستی، بی ادراکی داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند تصویر بی هوشی فرهنگ فارسی معین
بی هوشی اغما، بی حسی، بی خودی، غش، کمامتضاد: هوشیاری ادامه... اغما، بی حسی، بی خودی، غش، کمامتضاد: هوشیاری فرهنگ واژه مترادف متضاد